امیرعلی جون

حرفهای بامزه ای میزنی که هرچقدر هم تکرارمیشه بازهم مارو به خنده میندازه

الان تو حیاط وایسادی و داد میزنی مادر جون بونگیییییی!

میگی یو دیوای مالک لک دیدم!وفت!  یعنی   رو دیوار مارمولک دیدم رفت!

مدام تو خونه را ه میری و میگی بسی نی بیده .ایزیل(گیلاس)بیده بوخویم.توت فینگیلی بیده!

دایی جابقی اناخت...بابا صویتی شیدست...همش بهت میگفتم مورچه ها رو نکش.

مورچه کوچولوئه گناه داره..دیروز اومدی پیشم و گفتی شیر گونا دایه؟گفتم نه شیر گناه نداره.

شیر بزرگه قویه مورچه گناه داره.بعد شیر اسباب بازیتو نشونم دادی و گفتی:علی دم کند!

منو میگی؟امان ازین سیاست اول امان نامه گرفتی بعد خرابکاریتو رو کردی!

متاسفانه مدام سرت تو یخچاله و برات فرقی

نمیکنه یخچال خونه خودمون باشه یا خونه مادر جون...

خیار و گیلاس و هندونه وصد البته شوداداد (شکلات)به حدی میخوری که همش میترسم حالت بدبشه.

از میوه ها فعلا فقط چسبیدی به این سه تا میوه.

عاشق شستن ظرف و شکستن وسایل ،پرت کردن اشیا از پنجره وبازی با کامبه تل هستی.

البته بهتره بگم تخریب کامپیوتر!

زن عمو برات یه صندل قرمز خریده که با دیدن اون همه کفشها و صندلها و دمپاییهای دیگه از چشمت افتادن

و با هر رنگ لباسی فقط بقول خودت این ممپاییهای خوجل مامسی رو میپوشی!

(دمپاییهای خوشگل باب اسفنجی)

روزی صدبار ازم میپرسی ماشین بابا چی دایه؟صندیی دایه؟چیاغ دایه؟مخصوصا موقع خواب حدود صدبار از ویژگیهای ماشین بابا میپرسی. دستهاتومیزاری زیر سرت و شروع میکنی به پرسیدن هزاران سوال تکراری و همیشگیت درباره ماشینهای اقوام و آشنایان!

دیگه تقریبا تمام حرفها و خواسته هاتو متوجه میشم. با جمله های کوتاه همه چیزو میگی.مثل :

از پنکه میته سم. مامانی ماکوفل خطناکه؟ به ییم خونه ماجون.اهورا پسل نازه.مامانی علی دوس دایی؟

خوبی سامتی؟خونک شدم.علی سیر شد شیکم علی پر شد!!